سایت بدون – درباره این ضرب المثل حکایتی وجود دارد که می گویند به نادرشاه افشار مرتبط است. می گویند که روزی نادرشاه از لشگر خود جدا مانده و گم شده بود. او که تشنه و گرسنه به دنبال اطرافیانش می گشت، به خانه پیرزنی فقیر رسید.
نادرشاه از پیرزن نان و آب خواست، او آورد اما غذا به مذاق پادشاه خوش نیامد . در همین حین صدای گاوی از حیاط به گوش رسید ، نادر شاه به زن گفت که برو برای من شیر بدوش و بیاور تا جان بگیرم،
پیرزن جواب داد که این گاو نر است و شیر ندارد. نادرشاه چند بار اصرار کرد و پیرزن همان را گفت .
این ضرب المثل برای زمانی به کار می رود که کسی تقاضایی ناممکن و غیر ممکن داشته باشد و چیزی که می خواهد غیر ممکن باشد
از نادر شاه بعید بود !!